به بهانهی شعرشعرانه (اشعار غیر آیینی)
ساعت دو شب است که با چشمِ بیرمق؛ نجمه زارع
بسمالله الرحمن الرحیم
ساعت دو شب است که با چشمِ بیرمق
چیزی نشستهام بنویسم بر این ورق
چیزی که سالهاست تو آن را نگفتهای
جز با زبان شاخهگُل و جلدِ زرورق
هر وقت حرف میزدی و سرخ میشدی…
هر وقت مینشستی به پیشانیاَت عرق…
من با زبانِ شاعریام حرف میزنم
با این ردیف و قافیههای اَجَق وَجَق
اینبار از زبان غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به اینهمه غم نیست مستحق
من رفتنی شده؛ تو زبان باز کردهای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!
نجمه زارع