به بهانهی شعرشعرانه (اشعار غیر آیینی)
جنازهای شدهام روی دستها مانده؛ فرهاد صفریان
بسمالله الرحمن الرحیم
جنازهای شدهام روی دستها مانده
نمیپذیردم انگار خاک وا مانده
حریر نیلی یکدست آسمان در قاب،
پرِ پرندگیام آی زیر پا مانده
بریده از همه چیز و کشیده از همه کس
مهم نبود از اول که مرده یا مانده…
جنازهای شدهام راه میروم گاهی
میان خاطرههایی که از تو جا مانده
وطن که کوچهی بنبست نامرادیهاست
و خانهای که در آن یک جهان عزا مانده
درست اگر که بگویم خرابهای متروک
که توی آن نه غریبه نه آشنا مانده
به احترام تو شاید ادامه دارد این –
جنازه این تهیِ لنگ در هوا مانده
و زیر تودهی سنگین بغض، خم شدهایم
دوباره عشق، تکانی به شانههامان ده
فرهاد صفریان
* منبع: وبلاگ دفتر سیاه