بانک اشعار آیینیبه بهانهی شعر
بیتو ای دوست چه گویم که چه آمد به سرم؛ امام زمان (عج)؛ محمدجواد فارسی
بسمالله الرحمن الرحیم
بیتو ای دوست چه گویم که چه آمد به سرم
راه، گم کرده و در کوچهی دل در به درم
شمع عمر من مهجور به سو سو افتاد
شب ظلمانیام و چشم به راه سحرم
تو ز اعمال من و حال دلم آگاهی
من نه تنها ز تو از خیمهی تو بیخبرم
صالحان، متقیان را تو امامی، پدری
من آلوده که باشم که بگویی پسرم
عاقبت، فعل بد از چشم تو انداخت مرا
دیگر از اشک و نی ناله نباشد اثرم
گفته بودم چو کبوتر، لب بامت باشم
پر پرواز ندارم که برایت بپرم
لب پیمانه عیان کردی و لب را پنهان
من ز پیمانه بر آن جام لبت تشنهترم
رخصتی ده بفروشم قفس تنگم را
اذن، تا سود کنم بلکه جنونت بخرم
محمدجواد فارسی
* منبع: وبلاگ حسینیه